معنی استارت قدیم
حل جدول
فرهنگ عمید
فرهنگ معین
حرکت کردن و به حرکت درآوردن، لحظه حرکت ورزشکاران د ر ورزش های دو و میدانی، دوچرخه سواری، شنا و همانند آن، شروع. [خوانش: (اِ) [انگ.] (اِ.)]
فرهنگ فارسی هوشیار
راه انداختن، شروع
لغت نامه دهخدا
قدیم. [ق َ] (ع ص) دیرینه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ج، قدماء و قُدامی ̍ و قدائِم. || کهنه. || پیشین و سابق. || باس وباش. || پیر و سال دیده. (ناظم الاطباء).
- قدیم الایام، روزگار دیرینه. (ناظم الاطباء).
قدیم. [ق َ] (اِخ) نامی از نامهای خدای تعالی. غنی مطلق قائم بنفسه که باری تعالی باشد. (ناظم الاطباء).
قدیم. [ق ِدْ دی] (ع اِ) پادشاه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || سردار. || سرآمد مردم در شرف. (ناظم الاطباء).
واژه پیشنهادی
لائورن آمریکایی
مترادف و متضاد زبان فارسی
ازلی، باستانی، پیشین، دیرینه، سرمدی، کهن، کهنه، گذشته،
(متضاد) جدید
عربی به فارسی
باستانی , دیرینه , قدیمی , کهن , کهنه , پیر , غیر مصطلح (بواسطه قدمت) , سفید , سفید مایل به خاکستری , سالخورده , کهن سال , مسن , فرسوده , کهنه کار , پیرانه , گذشته , سابقی , پیر مانند , نسبتا پیر
فرهنگ فارسی آزاد
قَدِیم، از خیلی قبل، از زمان گذشته (جمع: قُدَماء، قُدامی، قَدائِم)، لا اوّل و بی آغاز،
فارسی به آلمانی
Aborigine, Australischer ureinwohner
معادل ابجد
1216